جدول جو
جدول جو

معنی ندیمی اصفهانی - جستجوی لغت در جدول جو

ندیمی اصفهانی
(نَ میِ اِ فَ)
معروف به ندیمی سوزنگر. به روایت مؤلف صبح گلشن پیشۀ سوزنگری داشته. او راست:
ندیم بزم بلا جان ناتوان من است
فروغ شمع غم از مغز استخوان من است
کلید قفل در صدهزار امّید است
ز التفات تو حرفی که بر زبان من است.
(از صبح گلشن ص 514) (از قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ مِ اِ فَ)
ملامحمد روضه خوان. به روایت مؤلف صبح گلشن از دیار خود رخت عزیمت به هندوستان کشیده در لکهنو به ملازمت وزیر آصف الدوله بهادر (متوفی 1150 هجری قمری) رسیده است. در رثای آصف الدوله گفته:
گلشن عشرت به تاراج خزان رفت ای ندیم
شامه استشمام حسرت می نماید از نسیم
نقشبند کاف و نون بر تربت آصف نوشت
هاهنا روح و ریحان و جنات نعیم.
رجوع به صبح گلشن ص 513و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ اِ فَ)
مؤلف صبح گلشن آرد: ’شاعر لاابالی مزاج بود و مضامین نیکو موزون مینمود’ این بیت از اوست:
گیرم که دل ز عشق بتان خون کند کسی
طالع اگر مدد نکند چون کندکسی ؟
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ اِ فَ)
مؤلف صبح گلشن آرد: ’نجمی منجم اصفهانی در علم نجوم دستگاهی کامل داشت و نظر توجه بر نجوم سپهر فکر نیز میگماشت’. او راست:
در پیش دوست تحفۀ جان بس محقر است
در خاک پای یار سر از خاک کمتر است
مشکل که روز حشر برآرم ز خاک سر
از بس که در فراق توام خاک بر سر است.
(از تذکرۀ صبح گلشن ص 509) (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِفَ)
نورانی خباز، متخلص به نامی. او راست:
در عشق توام گشته دل و جان دشمن
ای در طلبت پای به دامان دشمن
در دست مرا دشمن و در جان دشمن
وز دست تو دستم به گریبان دشمن.
(از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
میرزا نامی اصفهانی، محمدصادق، متخلص به نامی. از شاعران قرن سیزدهم است، و به روایت هدایت در مجمع الفصحاء، وی به فنون نظم و نثر رغبت داشته و تاریخی مشتمل بر وقایع دولت کریم خان وکیل و دیگران نگاشته و منشیانه عبارت پردازی کرده است... در فن نظم به مثنوی سرائی راغب بوده، قصد تتبع خمسه داشته، سه مثنوی به نامهای: خسرو و شیرین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون به نظم درآورده است. وی به دوران سلطنت نادرشاه درگذشت. آذر در آتشکده این ابیات را از مثنوی خسرو و شیرین وی نقل کرده است:
چو خسرو سوی شکّر کرد آهنگ
شکرلب ماند تنها با دلی تنگ
سیه گردید روز و روزگارش
به رسوائی کشید انجام کارش
عجب دردی است دور از یار بودن
صبوری کردن و ناچار بودن.
و شکوۀ شیرین از خسرو:
زمانه یار و گردون یاورت باد
شراب خوشدلی در ساغرت باد
ز حلوای شکر سیری مبادت
ز یار تازه دلگیری مبادت
بحمدالله که زودت آزمودم
بخاطر آنچه بودت آزمودم.
برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار وی رجوع به مجلۀ آینده سال دوم ص 533 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 181 و تذکرۀ صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 523 و آتشکدۀ آذر ص 429 شود
لغت نامه دهخدا